آقا جانم می دانی که طلوع هرجمعه به انتظار نسیم لطیف حضورت ثانیه ها را می شمارم اما هر غروب جمعه کسوف می کند انتظار من.
نکند چشمان مشتاقم، پشت حصار گناه از دیدار تو محرومند، و نکند چشمهای منتظرم در خور گامهای استوار تو نباشند.
ای مولای سبز پوش شعله می کشی در تمام وجود من و شوق پرواز در جای جای پیکرم زبانه می کشد.
ای کاش می آمدی و به بوی وصل تو شکوفه ی جانم گل می کرد !
ای قرار گمشده :جمعه های انتظار، جمعه ی حسرت است جمعه های انتظار قصه ی تکراری دل من است من تک تک لحظه های جمعه را برای دیدنت شماره می کنم و امروز در تنگنای زمان به تو می اندیشم که کی می آیی؟
بیا که ناله ها را تو شنوایی و نگاهها را تو خریدار و قلب های عاشق را تو گیرا
بیا که پروانه ها دیگر از این سر گردانی خسته شدن
ای که ظهورت طلوع مهربانی هاست! مگذار در غروب آخرین بدون دیدنت چشم بر نهم غربت غریب مرا تو باور کن که بی حضور تو همیشه پایبندم در انتظار شکفتنت ای گل نرگس چشم به بهار دوخته ام تو از بهار می آیی می دانم به امید اینکه این بار آخرین بهار انتظار باشد و تو بیایی آقا جانم یا ابا صالح المهدی زودتر بیا.